مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایرانجاویدان خرد2251-8932143120170823Unique concept, separate concepts
And their role in explaining the fundamentality of Beingمفهوم یکه، مفاهیم تکه و نقش آنها در تبیین اصالت وجود51949912FAمهدی انشاییمرکز معارف دانشگاه صنعتی اصفهانJournal Article20160906Among recent philosophers, mollasadra's thoughts and ideas especially that of the fundamentality of existence , putting a great influence on discussions of philosophy, has transformed the previous philosophical structure, called the quidditive system to challenge and presented new ideas in lots of philosophical issues such as Making, Causality, Movement, Unity, Multiplicity, etc .Although the fundamentality of Being has been discussed numerous times in the works of Mulla Sadra and his followers, it is still ambiguous from some basic points of view. <br /> Careful revisiting of the issue, we conclude that fundamentality of Being is the neighbor's next door to the first proposition of philosopher. Rather it is more accurate interpretation of the proposition and following it, acceptance of any statement other than principle of reality (the first proposition) will be meaningful . After accepting the reality itself , logically the first question is "unique" or "separate" regard of reality which is a dichotomic division and has no third alternative. By fundamentality of Being, we mean that reality is “unique”. Therefore, the object of fundamentality is absolute being.در میان فلاسفه متأخر،آراء و اندیشه های ملاصدرا به ویژه نظریه اصالت وجود، تأثیر به سزایی در مباحث فلسفه به جای گذاشت. ساختار فلسفی پیشین را دگرگون ساخت و نظام ماهوی را کنار زد و در بسیاری از مسائل فلسفی از جمله: جعل ، علیت، حرکت، وحدت، کثرت و... سخنان بدیعی را به جهان فلسفه ارائه کرد.مسئلۀ اصالت وجود، اگرچه در آثار صدرا و تابعین وی به کرّات دربارۀ آن بحث شده است، همچنان از زوایایی اساسی دچار ابهام است. بازخوانی دقیق مسئله ما را به این نتیجه میرساند که اصالت وجود، همسایۀ بلافصل گزارۀ اول فیلسوف بلکه تفسیر دقیقتر آن است و پذیرش هر گزارهای غیر از اصل واقعیت، پس از آن معنا دارد. بعد از پذیرش اصل واقعیت اولین مسئله به لحاظ منطقی، «یکه» یا «تکه» دانستن واقعیت است که تقسیمی ثنائی است و شق ثالث ندارد و اصالت وجود عبارت است از یکهدانستن واقعیت و لذا متعلق اصالت، وجود مطلق است.http://www.javidankherad.ir/article_49912_2700f7b5e75b69d00d2b4c7ff636a6b0.pdfمؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایرانجاویدان خرد2251-8932143120170823Ma'ash al-Salikin of Seyed Mohammad Nourbakhsh: Introduction and Critical Editionمقدمه و تصحیح انتقادی معاش السّالکین سیّدمحمّد نوربخش214049913FAجمشید جلالی شیجانیعضو هیأت علمیJournal Article20170112Seyed Mohammad Nourbakhsh from Khorasan Qaen mystics of the ninth century AD, the Timurid period. He was a disciple of the noble and great scholar of Shia Jarjani, Fahd Ibn Ishaq solution and Khwaja Sufi disciple Khotalânî (killed 826), respectively. Including his famous disciples Muhammad Lahiji the Mafatih al-I'jaz fi Sharh Golshan Raz. Nourbakhsh and his followers spread of Shiism in the context of the rise of the Safavids in Iran played a role. He left several works, some of which has been critical edition. One of thesis Alsalkyn livelihood is based on four manuscripts and expurgate is critical edition by the author. This thesis is the question of the disciples Nourbakhsh about the difference between lawful and unlawful, and how Muslim scholars in this field, is formed. He has tried to moral and spiritual manner, with verses of the Qur'an and the traditions of the Prophet, and listed as Sayyid Ali Hamadani sayings and poems and anecdotes from Mystics, Khwaja Ishâq Khotalânî, Rumi and others, lawful and unlawful legal issue to aesthetics and artistically portray. The main emphasis in this paper, based on the appearance of Sharia Mostafavi and backend Sharia Mortazavi, the sum of the apparent and the hidden and the law and Path and Jurisprudence and Mysticism.سیّدمحمّد نوربخش، اهل قائن خراسان، از عرفای سدۀ نهم هجری در دورۀ تیموری است. وی از شاگردان میرسیّدشریف جرجانی و عالم بزرگ شیعی، ابن فهد حلّی و در طریقت مرید خواجه اسحاق ختّلانی(مقتول826) است. از جمله شاگردان معروف وی شمسالدین محمّد لاهیجی صاحب مفاتیح الاعجاز فی شرح گلشن راز است. نوربخش و پیروان وی در رواج تشیّع و زمینه سازی ظهور صفویه در ایران نقش مهمّی را ایفا نمودند. از وی آثار متعددی برجای مانده است که برخی از آنها تاکنون تصحیح انتقادی نشده است. یکی از این آثار، رساله معاش السّالکین است که بر اساس چهار نسخۀ خطی، توسط نگارنده تصحیح انتقادی و تنقیح شده است. این رساله در برابر پرسش یک از مریدان نوربخش دربارۀ حلال و حرام و چگونگی تفاوت گفته علمای اسلام در این زمینه، شکل گرفته است. او سعی کرده است به شیوهای اخلاقی و عرفانی، با بیان آیات قرآن و احادیث نبوی، و ذکر اقوال و اشعار و حکایات از عرفایی همچون سیّد علی همدانی، خواجه اسحاق ختلانی، مولوی و دیگران، مسالۀ شرعی حلال و حرام را به شکلی زیبا و هنرمندانه به تصویر بکشد. تأکید عمده در این رساله، بر اصل ظاهر شریعت مصطفوی(ص) و باطن شریعت مرتضوی(ع)، جمع میان ظاهر و باطن و شریعت و طریقت و فقه و عرفان است.http://www.javidankherad.ir/article_49913_95c99f52a5966cd3426633769a45ce5d.pdfمؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایرانجاویدان خرد2251-8932143120170823evaluation of Van Inwagen's consequence argument Versus moral responsibilityارزیابی برهان پیامد ون اینوگن در برابر مسئولیت اخلاقی416449914FAجواد دانشپژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامیJournal Article20161009Abstract<br /> The consequence indirect argument on the strength of the principle of alternative possibilities (PAP) seeks to establish that causal determinism is incompatible with moral responsibility. So on the one hand, it claims that causal determinism will cause human actions arising from past events and the laws of nature and thus we have no alternative possibilities of any sort. On the other hand it insists that human moral responsibility depends on such freedom of choice and action for activity in counterfactual sequence. Thus, from the perspective of Van Inwagen, drawing of a determined world that in which a moral agent can meaningfully be held morally responsible for what he does or does not would be impossible. In this paper, we will explain and evaluate two components of Van Inwagen's claim within the framework of Islamic philosophy and Frankfurtian rule.<br /> Keywords: Consequence argument. Van Inwagen. Moral responsibility. Principle of alternative possibilities. Frankfurtian rule.چکیده:<br /> برهان غیرمستقیم پیامد در پی آن است که با تشبّث به اصل امکانهای بدیل ناسازگاری تعینگرایی علّی و مسئولیت اخلاقی را نشان دهد و از اینرو از یکسو مدعی است که تعین علّی موجب میگردد که کنشهای انسان برآمده از رخدادهای گذشته و قوانین طبیعت و در نتیجه فاقد امکان بدیل باشد، و از سوی دیگر تأکید میکند که مسئولیت اخلاقی انسانها به چنین آزادی انتخاب و کنشی برای برگزیدن و کنشگری محتمل خلاف واقع متکی است. بدینترتیب از منظر وناینوگن ترسیم جهان متعینی که به نحو معناداری بتوان در آن عاملهای اخلاقی را از منظر اخلاقی در قبال فعل و یا ترک فعلشان مسئول قلمداد نمود ناممکن خواهد بود. در این مجال به تبیین و ارزیابی دو مؤلفه مدعای ون اینوگن در چارچوب فلسفه اسلامی و نسبت ضرورت سابق علّی و اختیار عامل در آن و نیز الگوی فرانکفورتی و رابطه مسئولیت اخلاقی شخص و امکان بدیل برای وی خواهیم پرداخت.<br /> واژگان کلیدی: برهان پیامد. ون اینوگن. مسئولیت اخلاقی. اصل امکان های بدیل. الگوی فرانکفورتیhttp://www.javidankherad.ir/article_49914_670fd067c522f45a3e16c0ce689d4fc6.pdfمؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایرانجاویدان خرد2251-8932143120170823Modulation and Externality of Being: A Reflection on an Avicennaean Approach to determine the Unity of Subject
Matter of Metaphysicsتشکیک و خارجیت وجود: تأملی بر رویکردی ابنسینایی در نحوه احراز وحدت موضوع مابعدالطبیعه658849915FAمصطفی زالیدانش آموخته دکترای فلسفه، دانشکده ادبیات و علوم انسانی، دانشگاه تهران0000-0002-0953-9657Journal Article20170208Aristotle has various phrases for the subject matter of metaphysics which leads to ambiguity not only in understanding his ultimate intention but also results in formation of two theological and ontological conceptions of the nature of metaphysics. Correlated to this problem, it has mentioned frequently in classic literature and secondary studies that Avicenna has proposed the being qua being as the subject of this science and God and immaterial substances as the purpose of it and therefore has resolved the ambiguity. But Aristotle in determination of Subject matter of metaphysics has considered being neither univocal nor equivocal, but as the third kind i.e. πρὸς ἓν and also ascribed univocacy as the condition of unity of a science. By focusing on the concept of modulation in Islamic Philosophy, this article shows how Avicenna and Sadra with univocacy of being and accepting externality for it, has proved the subject of metaphysics as an extra-mental unified thing. Hence they have firstly counted metaphysics as a first order knowledge and secondly considered it as a knowledge about all degrees of reality.ارسطو در بیان موضوع مابعدالطبیعه تعابیر متعددی دارد که موجب ابهام در تعیین مقصود نهایی او و شکلگیری دو فهم الهیاتی و هستیشناختی از سرشت مابعدالطبیعه شده است. همبسته با همین مسأله، در آثار کلاسیک و نیز پژوهشهای ثانوی مکرر اشاره شده است که ابنسینا با طرح تفکیک میان موضوع و مسائل مابعدالطبیعه، موجود بما هو موجود را به عنوان موضوع این علم و خدا و مفارقات را از مسائل آن دانسته و در نتیجه این ابهام را مرتفع نموده است. ولی ارسطو در تعیین موضوع مابعدالطبیعه، وجود را نه مشترک معنوی و نه مشترک لفظی، بلکه از سنخ πρὸς ἓν دانسته است و از سوی دیگر وحدت علم را به وحدت موضوع و شرط موضوع قرار گرفتن یک مفهوم را برای علم اشتراک معنوی دانسته است. این مقاله با تمرکز بر مفهوم تشکیک در فلسفه اسلامی نشان میدهد که چگونه ابنسینا و ملاصدرا، با مشترک معنوی دانستن مفهوم وجود و در عین حال قائل شدن به حقیقتی عینی برای آن، موضوع مابعدالطبیعه را به عنوان حقیقتی نفسالامری در جهان خارج احراز کرده و در نتیجه مابعدالطبیعه را اولاً دانشی درجه اول و ثانیاً ناظر به تمام مراتب وجود دانستهاند.http://www.javidankherad.ir/article_49915_b5a4ae4510444258500140bb25519c17.pdfمؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایرانجاویدان خرد2251-8932143120170823Ja'far al-Khuldī the Unknown Sufi of Baghdadجعفر خُلدی صوفیِ ناشناختة مکتب بغداد8910849916FAمحمد سوریگروه فلسفه، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، قم0000-0003-0451-0422محمود سوریگروه معارف اسلامی، دانشکدهٔ ادبیات، دانشگاه علامه طباطبائیJournal Article20170429The School of Baghdad is the most important schools among the Sufism and still has its influence on the other Sufi Schools. Although there are inquiries about some of the members of this school such as al-Junayd, al-Shiblī and particularly al-Ḥallāj but there are others masters who are not less important but nothing has said about them. One of these "unknown" masters is Abu Muḥammad Jaʿfar b. Muḥammad b. Nuṣayr b. Qāsim al-Khawwāṣ al-Baghdadī (867-959) known as Jaʿfar al-Khuldī, one of the great Sufis and Muḥaddith of 9th and 10th centuries in Baghdad. This essay studies shortly the life, thoughts, and works of him. He was born, grew up, and then died in Baghdad; and although he travelled to other Sufi centers and learned from their great Sufis, during his long life was able to be a shaykh of Baghdad Sufis and to see an ups and downs of the Sufism of Baghdad. It is true that most of the Sufis of that time, including Jaʿfar al-Khuldī, were belong to Sunni thought but he looks to the Ahlulbayt in a way that perhaps we can call him a semi-Shiʿa Sufi.مکتب بغداد مهمترین مکتب در میان صوفیه بوده است و همچنان تا روزگار ما مشایخ بغداد و اقوالی که از آنان باقی مانده است بر تصوف و عرفان اسلامی تأثیرگذارند. دربارة برخی از مشایخ بغداد پژوهشهایی صورت گرفته است (از جمله جنید و حلاج و شِبْلی)، ولی برخی دیگر از مشایخ که اهمیت کمتری نیز نداشتهاند کماکان در بوتة فراموشی هستند. یکی از مشایخ بزرگ مکتب بغداد ابومحمد جعفر بن محمد خُلْدی بغدادی معروف به جعفر خُلْدی است که در تصوف از شاگردان اصلیِ جنید بغدادی به شمار میرود و در عین حال محدّثی بزرگ بوده است. از همة اینها مهمتر این است که با وجود اینکه در آن عصر همه یا بیشتر مشایخ صوفیه، دستکم در ظاهر، از اهلسنت بودهاند، جعفر خُلْدی گرایشهای خاصی به اهلبیت و پیروان آنها داشته است. با توجه به اینکه در زبان فارسی حتی یک مقالة مستقل دربارة جعفر خلدی وجود ندارد (بهجز دو مدخل «خلدی» در دانشنامة جهان اسلام و دایرةالمعارف بزرگ اسلامی که مشحون از اطلاعات نادرست یا ناکافی دربارة خلدی است)، مقالة حاضر را میتوان فعلاً شناختنامهای مختصر دربارة این عارف بزرگ دانست که لازم است در مقالاتی دیگر به اندیشهها و آثار او بهتفصیل پرداخته شود.http://www.javidankherad.ir/article_49916_b20effc633d7161e33f04e746c253e61.pdfمؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایرانجاویدان خرد2251-8932143120170823Sheikh Mahmoud Shabestari 's mystical approach in analyzing the theory of reincarnationرویکرد عرفانی شیخ محمود شبستری در تحلیل نظریه تناسخ10912449918FAلادن صالحیندکترای رشته تصوف و عرفان اسلامیJournal Article20170110The general meaning of reincarnation theory refers to the intuition of self from one body to another (humans, animals, plant , inanimate ) after death. This theory with this close connection to events of death and stages of the afterlife, for a long time has been a focal point for thoughtfuls or philosophers and intellectuals all around the world. The allegation of this spiritual teaching have had a great amount of feedback in each domain of thought of Islamic world including: jurisprudence, Theology , philosophy, theosophy, … and in most case has had a logical repulse.<br /> Theosophic view is one of the noticeable and examined fields of this ideology that reacts this belief and thought, with the help of mystical intuition and insight, has given a deeper and broader perspective on the teachings of reincarnation. This important with the teachings of the Iranian renowned sufi , Sheikh Mahmoud Shabestari in 1288 (687 AH), have been examined and analysed throughout this article.نظریه تناسخ در معنای مصطلح و شایع آن به انتقال نفس (ادامه حیات نفس) از بدنی به بدن دیگر (انسان، حیوان، نبات و جماد) پس از مرگ، اطلاق شده است.این نظریه بواسطه ارتباط تنگاتنگ خود با واقعه مرگ ومراحل پس از آن ، از دیربازمحل تامل اندیشمندان ومتفکران سراسر جهان بوده است.این آموزه به جهت محتوای معرفتی مدعای خود،در هریک ازحوزه های تفکر اسلامی، ازجمله حوزه های فقهی،کلامی،فلسفی وعرفانی بازتاب های متعددی داشته است که در غالب آنها ، مورد طرد و ردّ منطقی قرار گرفته است.یکی از عرصه های قابل تامل مورد بررسی قرار گرفته شده این اندیشه،حوزه تفکرعرفانی است که بواسطه انتخاب ابزارکشف و شهود ،سطوح تحلیل عمیقتر و متفاوت تری ازآموزه تناسخ را در اختیار صاحبنظران و اندیشمندان قرار داده است.این مهم،در این مقاله با تعالیم برجای مانده از عارف نامدار ایرانی،شیخ محمود شبستری ( 687 - 740 ه.ق ) مورد تحلیل و بررسی قرار گرفته است.http://www.javidankherad.ir/article_49918_6b7c412cc9cefa22b648dc135856fd85.pdfمؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایرانجاویدان خرد2251-8932143120170823the Immateriality of vegetable soul in view of Mulla sadra and Mulla rajab ali and Tabatabaiyتحلیل مساله تجرد نفس نباتی از منظر ملاصدرا، ملارجبعلی تبریزی و علامه طباطبایی12513949919FAابوالحسن غفاریگروه فلسفهJournal Article20170219Immateriality of Animal and vegetable soul has been accepted in Peripateticism, <br /> but Mulla Sadra succeeded in proving the immateriality of animal soul, But has not established clear proof to prove the immateriality of the soul vegetable . However, it can be understood from the words and principles of his philosophy. He said his words on this subject in a few steps.<br /> Mulla rajaballi tabrizy is Peripateticity, rajaballi tabrizy is opposed to Mulla Sadra . He knows The soul in creation is immateriality. He has demonstrated proof of the immateriality of the soul vegetable.<br /> in the Alama Tabatabaiy can be found in the references of the immateriality of the soul vegetable.<br /> He knows aware of all living organisms. This saying also encompasses plants, On the other hand, he says: the immateriality is degrees. This saying also includes vegetative soul.<br /> key words: Immateriality, vegetable of soul, mulla sadra, mulla rajaballi tabrizy, Alama Tabatabaiyعدم تجرد نفس حیوانی و به طریق اولی نفس نباتی در حکمت مشاء مسلم گرفته شد، اما صدرالمتالهین به اثبات تجرد نفس حیوانی موفق شد، ولی برهان روشنی در اثبات تجرد نفس نباتی اقامه نکرده است؛ با این حال می توان از مطاوی کلمات و اصول فلسفه او تجرد نفوس نباتی را دریافت کرد. اوتصریح دارد که نفس نباتی بهره ای از ملکوت دارد.<br /> ملارجبعلی تبریزی حکیم مشایی است، و با اقامه برهان حرکت، تجرد نفس نباتی را اثبات میکند.<br /> در علامه طباطبایی می توان اشاراتی به مساله تجرد نفس نباتی پیدا کرد. علامه طباطبایی از یک سو با برهان هوای طلق که ملاصدرا در اثبات تجرد نفس حیوانی بدان تمسک کرده است با تردید برخورد کرده است و از سوی دیگر در مساله علم موجود زنده نسبت به خویش، طوری سخن گفته است که مانع از سرایت آن به نفس نباتی نیست، از سوی سوم او نیز تجرد را دارای مراتبی از شدت و ضعف میداند و همین مساله می تواند در اثبات تجرد نفس نباتی جاری و ساری باشد.http://www.javidankherad.ir/article_49919_20e1cd68f53bf251c5488cdff25e3b27.pdfمؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایرانجاویدان خرد2251-8932143120170823The Origin of Wisdom: An Investigation of relationships among Hermes and Agathodaimon, father of philosophersسرچشمه حکمت: پژوهشی در نسبت اغاثودمون با هرمس، ابوالحکماء14115649920FAطیبه کرمیعضو هیئت علمیJournal Article20161108In ancient Greek and Egyptian texts, Agathodaimon and Hermes are known to have occult science that is the study of a deeper spiritual reality that extends beyond pure reason and the physical sciences .Also they were the source of all knowledges and industries, through their connection with the divine source and metaphysics. Thinking so in Sabein cosmology and then in Islamic Philosophy world view became stronger and more religious. In doing so Hermes has identified with Edris and Agathodaimon with Sheith. In this framework of thought, It is necessary the existence of a master and guide which is sometimes beyond the realm of time and space. He is a spiritual teacher, which in Sohrawadi and later sages is identified with spatial and personal deity (god). Sohrawadi and other Islamic Philosopher believe that philosophy is a revelation from God through the sages like Hermes. Therefore Hermes is the father of philosopher.آغاثاذیمون و هرمس، در متون کهن یونانی و مصری به داشتن علوم رمزی از قبیل کیمیاء و حکمت شناخته میشوند و نیز آن دو را سرچشمه همه دانشها و حتی صنایع به شمار میآورند که علوم از منبع الهی و قلمرو فوق طبیعت، برای آنها حاصل شده است. نزد صابئین و سپس در جهان شناسی حکمای مسلمان این تفکر نمود بیشتری پیدا کرده و بیشتر رنگ دینی به خود گرفته است. چنانکه هرمس با ادریس (ع) و آغاثاذیمون با شیث (ع) تطبیق داده میشود. در این چارچوب فکری، برای فراگیری علوم و حکمت نیاز به وجود استاد و راهنما است که گاهی این استاد، معنوی است. به این معنا که ورای قلمرو زمان و مکان، به هدایت طالبان و مشتاقان میپردازد. در منظر سهروردی و حکمای پس از او چنین نقشی، با جایگاه رب النوع و نیز طباع تام، قابل تطبیق است. سهروردی و سایر حکمای سلامی معتقدند که فلسفه منشأ الهی داد و بواسطه کسانی مانند هرمس به دست بشر رسیده است. بنابراین هرمس «ابوالحکماء» است.http://www.javidankherad.ir/article_49920_fc2d1335837f34876ce40b0fb596ccff.pdfمؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایرانجاویدان خرد2251-8932143120170823Aməša Spəntas in Mazdean Cosmology and Their Role in Spiritual Wayfaringجایگاه امشاسپندان در جهانشناسی مزدایی و نقش آنها در سلوک فردی15718249922FAفاطمه لاجوردیعضو هیئت علمی گروه ادیان و عرفان، واحد علوم و تحقیقات تهران، دانشگاه آزاد اسلامیJournal Article20170506In Zoroastrian cosmology, Aməša Spəntas are considered as Ahuramazda’s manifestations and his agents in creating, nurturing and preserving the world, and they play an important role in guiding human beings towards the eternal bliss. Almost all Mazdean texts refer to these divine beams in two groups of males and females, and everywhere in these texts they are viewed as divine, intelligent beings, worthy of praise and adoration. Moreover, each of these Aməša Spəntas is closely related to one of Ahuramazda’s creations (sky, earth, water, plant, animal, man and fire) and is known to be its guardian and custodian. Each part of creation in its turn is also the symbol of a particular Amshaspand, and accordingly it is required to be respected and taken care of. This essay tries to illustrate the place of these manifestations of Ahuramazda in Mazdean cosmology and their importance in individual spiritual wayfaring, through investigating the Avesta and Pahlavi texts.در جهانشناسی مزدایی، امشاسپندان تجلیات اهورامزدا و کارگزاران او در آفرینش، پرورش و نگاهداری جهاناند و در هدایت انسان و راهیابی او به سعادت نیز نقش مهمی دارند. در سرتاسر متون دینی مزدایی به این فروزههای الهی که به دو گروه مونث و مذکر تقسیم میشوند، اشاره شده و آنان در همه جا موجوداتی دارای جنبۀ الوهی، هوشمند و در خور ستایش و نیایش به شمار آمدهاند. افزون بر این، هر یک از این امشاسپندان با یکی از آفرینشهای اهورامزدا (همچون آسمان، زمین، آب، گیاه، جانور، انسان و آتش) پیوندی ویژه دارد و نگاهبان و موکل آن شمرده میشود. هر بخش از آفرینش نیز نماد یک امشاسپند یا صورت گیتایی او به شمار میآید و از همین رو، شایستۀ مراقبت و احترام است. در این پژوهش کوشش بر آن است که با بررسی اوستا و متون پهلوی نقش این تجلیات اهورامزدا در جهانشناسی زرتشتی، در کنار اهمیت هر یک از آنان در سلوک فردی مورد توجه قرار بگیرد.http://www.javidankherad.ir/article_49922_e5221ab37201b538ad80238e4229da5b.pdfمؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایرانجاویدان خرد2251-8932143120170823ابتنای ایمان دینی بر معرفت عقلی از منظر غزالیابتنای ایمان دینی بر معرفت عقلی از منظر غزالی18320249923FAعبداله محمدیعضو هیئت علمی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایرانJournal Article20170116نحوه رابطه ایمان با دلیل عقلی از مسائل مهم فلسفه دین است. غزالی به منزله منتقد جدی فلسفه و کلام، از سویی علم کلام را حرام و عموم مردم را از ورود به این علم نهی میکند و از سوی دیگر انتقادات جدی بر کسانی دارد که سعی دارند ایمان دینی را بر پایههای دلایل کلامی و عقلی استوار کنند. وی ایمان مبتنی بر دلیل عقلی را در معرض شبهات و به همین دلیل زوالپذیر و ایمان عوام را راسختر از ایمان مبتنی بر دلایل عقلی میداند. غزالی معتقد است ایمان عموم مسلمین صدر اسلام نیز ایمان تقلیدی بوده است که با عبادت و قرائت قرآن تقویت شده است. مخالفت غزالی با کاربست روش عقلی در ایمان، تا حدی است که بسیاری وی را ایمانگرای مسلمان دانستهاند. در این مقاله ابتدا دیدگاه غزالی شرح و سپس به مهمترین کاستی های نظریه وی در باب ایمان اشاره شده است. تفسیر غزالی از ایمان، زمینهساز نسبیتگرایی و کثرتگرایی در دین است. وی به رابطه ایمان و تصدیق نظری بیتوجه بوده و گزارشی ناقص از سیره پیامبر(ص) را ملاک قرار داده است..نحوه رابطه ایمان با دلیل عقلی از مسائل مهم فلسفه دین است. غزالی به منزله منتقد جدی فلسفه و کلام، از سویی علم کلام را حرام و عموم مردم را از ورود به این علم نهی میکند و از سوی دیگر انتقادات جدی بر کسانی دارد که سعی دارند ایمان دینی را بر پایههای دلایل کلامی و عقلی استوار کنند. وی ایمان مبتنی بر دلیل عقلی را در معرض شبهات و به همین دلیل زوالپذیر و ایمان عوام را راسختر از ایمان مبتنی بر دلایل عقلی میداند. غزالی معتقد است ایمان عموم مسلمین صدر اسلام نیز ایمان تقلیدی بوده است که با عبادت و قرائت قرآن تقویت شده است. مخالفت غزالی با کاربست روش عقلی در ایمان، تا حدی است که بسیاری وی را ایمانگرای مسلمان دانستهاند. در این مقاله ابتدا دیدگاه غزالی شرح و سپس به مهمترین کاستی های نظریه وی در باب ایمان اشاره شده است. تفسیر غزالی از ایمان، زمینهساز نسبیتگرایی و کثرتگرایی در دین است. وی به رابطه ایمان و تصدیق نظری بیتوجه بوده و گزارشی ناقص از سیره پیامبر(ص) را ملاک قرار داده است.http://www.javidankherad.ir/article_49923_cba5bd15770df78bead4ab13208b1e86.pdfمؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایرانجاویدان خرد2251-8932143120170823"Hierarchy of Eudaimonia" in Aristotle's Moral Philosophy«مراتب سعادت» در فلسفة اخلاق ارسطو20323049925FAحسن میانداریگروه مطالعات علم، مؤسسة پژوهشی حکمت و فلسفة ایرانJournal Article20170619<em>Eudaimonia</em> has a central role in Aristotle's moral philosophy. But there are disagreements about the nature of <em>eudaimonia</em>, how to know it, and some other related issues. John McDowell proposes new interpretations about these matters. According to McDowell right actions are constitutive of <em>eudaimonia</em>. Only the virtuous person can know them. The value of these actions is real. Moral reasons are from within the virtous perspective. Also Aristotle doesn’t argue for his view on <em>eudaimonia</em> based upon human <em>ergon</em> as an external argument. We argue that there is a "hierarchy of <em>eudaimonias</em>" in Aristotle's ethical system: "animal <em>eudaimonia</em>," "human <em>eudaimonia</em>," and "divine <em>eudaimonia</em>." McDowell doesn't consider "animal <em>eudaimonia</em>," and "divine <em>eudaimonia</em>." Aristotle as a philosopher argues externally from human biological <em>ergon</em> to these three types of <em>eudaimonia</em> and their hierarchies. Moral and intellectual virtues (vices) have intrinsic value and the value of actions are derivative from their valueسعادت در فلسفة اخلاق ارسطو محوریت دارد. اما بین مفسران ارسطو دربارة چیستی سعادت، راه شناخت آن و برخی امور مرتبط دیگر، اختلاف نظر وجود دارد. جان مکدَوْل تفاسیری جدید از این مباحث به دست میدهد. به نظر او افعال درست، مقوّم سعادت هستند. تنها فضیلتمند میتواند چنین افعالی را بشناسد. ارزش این افعال واقعی است. دلیل اخلاقی از درون منظر فضیلتمند است. ارسطو هم با استناد به کارکرد انسان، از نظرش در باب سعادت دفاع بیرونی نمیکند. ما استدلال میکنیم که ارسطو به «مراتب سعادت» قائل است: «سعادت حیوانی»، «سعادت انسانی» و «سعادت الهی». مکدَوْل «سعادت حیوانی» و «سعادت الهی» را لحاظ نمیکند. ارسطو در مقام فیلسوف، بر اساس کارکرد زیستی انسان، دربارۀ این سه نوع سعادت و مراتب آنها استدلال میکند. و فضایل (رذایل) هستند که ارزش ذاتی دارند و ارزش افعال فرع بر ارزش آنهاست. http://www.javidankherad.ir/article_49925_699e57432b22da0dc593e108659816ed.pdfمؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایرانجاویدان خرد2251-8932143120170906Un petit cercle, un grand exempleUn petit cercle, un grand exemple (دایرهای کوچک، سرمشقی بزرگ )51749937FAرضا کوهکنگروه ادیان وعرفان، موسسه پژوهشی حکمت وفلسفه ایران0000-0000-0000-0000Journal Article20170129Abstrait:<br />Le nom d'Henry Corbin est lié à celui de deux "cercles": cercle de Téhéran,<br />et cercle d'Eranos, cercles que l'on pourrait qualifier, conformément à la<br />vision de Corbin, comme symboliques. Ce qui nous intéresse ici, c'est le<br />cercle de Téhéran. Il s'agit en effet, d'un cercle d'études, accueillant<br />l'assistance de plusieurs penseurs, mais animé par deux grandes<br />personnalités, l'une de l'Occident, l'autre de l'Orient, à savoir Henry Corbin<br />et Allâmah Tabâtabâï. Malgré les difficultés d'un dialogue parlé, la<br />compréhension mutuelle et l'accord de deux hommes étaient parfaits, car<br />leurs coeurs étaient ouverts mutuellement l'un à l'autre. Et c'est ainsi qu'ils<br />imprimèrent une impression persistante, l'un sur l'autre, ainsi que sur<br />leurs alentours. Cet article s'occupe de l'ouverture et du début du cercle,<br />les caractéristiques de l'échange d'idées, et enfin, sa fin et son destin finalنام هانری کربن با دو دایره گره خورده است: دایرة ارانوس و دایرة تهران؛ دایرههایی که مطابق منظر کربن، میتوان آنها را بهدرستی رمزی و مثالی خواند. این مقاله به دایرة تهران اختصاص دارد، دایرهای تحقیقی که با حضور اندیشمندانی چند، و با محوریت دو شخصیت از شرق و غرب، علامه سید محمد حسین طباطبایی و هانری کربن، شکل میگرفت. برغم همه مشکلات فنی و فیزیکی ارتباط کلامی، این دو مرد، به خوبی با یکدیگر «مقابله»، مبادله و مفاهمه مینمودند، چرا که قلوب آن دو به روی یکدیگر گشوده بود. و این چنین، آن دو تأثیراتی ماندگار بر یکدیگر و اطرافیان خویش بر جای گذاشتند. در این مقاله، گشایش و آغاز دایره، ویژگیهای مبادله و مفاهمة مزبور، و سرانجام، پایان و فرجام آن دایره بررسی شده است.<br /> <strong> </strong>http://www.javidankherad.ir/article_49937_6d25b4342fe527f0812906701b0fb863.pdf