نقش بیناسوبژکتیویته در تکوین مابعدالطبیعهٔ هگل

نوع مقاله : مقاله پژوهشی

نویسندگان

1 فلسفه،دانشکده ادبیات و علوم انسانی،دانشگاه اصفهان ،شهر اصفهان،ایران

2 فلسفه-دانشکده ادبیات-دانشگاه اصفهان-شهر اصفهان-کشور ایران

10.22034/iw.2023.412126.1715

چکیده

هگل دریافت که نقدهای جدی به فلسفه کانتی، فلسفه را چنان در موقعیت دشواری قرار داده است که تنها راه برای نجات شناخت آدمی از آن‌ها تحول در مبنای کانت است. از نظر کانت برای تأمین اعتبار شناخت، ابژکتیویته باید سوبژکتیو می‌شد؛ اما ناقدان او معتقد بودند که چنین چیزی عملاً منجر به گرفتاری سوژه درون سپهر خود می‌شود. ما معتقدیم هگل با تحول در مبنای سوبژکتیویته از رهگذر تغییر من به روح و ابژکتیو کردنِ سوبژکتیویته توانست تا ضمن غلبه بر شکاف‌ها و بحران‌های فلسفه کانتی، از متافیزیکی غیرجزمی، تاریخی و انضمامی سخن بگوید. این مقاله تلاش کرده تا نشان دهد که تحول بنیادین در مبنای متافیزیک در اصل معادل ظهور بیناسوبژکتیویته نزد هگل است. ازاین‌رو ادعای اصلی ما در این مقاله آن است که میان بیناسوبژکتیو شدن فلسفه و ابژکتیو شدن سوبژکتیویته نسبت کاملاً مستقیمی برقرار است؛ به‌طوری‌که میزان موفقیت و رضایت‌بخشی تلاش‌های پساکانتی در سنت ایدئالیسم آلمانی را از این زاویه می‌توان ارزیابی کرد

کلیدواژه‌ها

موضوعات